۵۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۷

با غمت شادی جهان هوس است
شادی من همین غم تو بس است

از دهان تو چون نفس نزنم
مر مرا بیم تنگی نفس است

نیم خال لب توام بکشد
زهر اگر خود همه پر مگس است

از سر خشم، اگر بخایی لب
بر لبت بوسه دادنم هوس است

گر کسی بردر تو جوید بار
چند گویی که بار او چه بس است

همه شب گرد کوی او گردم
هر که بیند گمانش برعسس است

بنده خسرو به ناله در ره عشق
کاروان غم ترا جرس است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.