۳۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۰

هلال عید جهان را به نور خویش آراست
شراب چون شفق و جام چون هلال کجاست

مگر شراب شفق خورد شب ز جام هلال
که هر گهر که در او بود جمله در صحراست

نگر نثار جواهری که شب کند بر چرخ
هلال خم شد و جنبید، از آنش پشت دوتاست

به نیم دایره ماند هلال در گردش
هزار نقطه ز نقش ستارگان پیداست

شراب شد، به عمل آر مایه عملش
که هم مقاطعه پیکرش بخواهد سوخت

کمر ببند و گره زن به جعد و روشن کن
که کوته است شب و آفتاب در جوزاست

نه دایره ست ز می در میان شیشه که آن
خیال حلقه ای از گوش شاهد رعناست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.