۲۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۹

شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ است
هوای باده ساقی و نفحه چنگ است

بیا و بند قبا باز کن دمی بنشین
که عقل در بر من چون قبای تو تنگ است

اگر ز غمزه بدآموز می کند، مشنو
از آنکه در سر او صد هزار نیرنگ است

شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه
ازان کلاه کژ و تکمه شکر رنگ است

مکن ز سنگدلی جور بر من مسکین
که آخر این دل مسکین دل است، نه سنگ است

ز دست خسرو مسکین پیاله ای بستان
که او غلام شهنشاه هفت اورنگ است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.