۲۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۵

چو خشم مست تو در خوابگاه ناز بخفت
بر آستانت مرا سخت حیله ساز بخفت

ز ناز بازی چشمت امیدوار شدم
ولی دریغ که چشمت به خواب ناز بخفت

درین هوس که ببیند به خواب چشم ترا
بخفت نرگس و بیدار گشت و باز بخفت

به باغ با تو همی کرد سر و پای دراز
به یک طنابچه که بادش بزد دراز بخفت

تصور تو به خوبی نگنجدم به خیال
حقیقت است که در پرده مجاز بخفت

رخ آن گهیم نمودی که من ز دست شدم
چه سود جلوه محمود چون ایاز بخفت

ز خاک پای نمانده ست چشم خسرو باز
به خاک پات که این چشمهای باز بخفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.