۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۳

مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت
شبی نرفت که بر جان ما بلا نگذشت

مرا ز عارض او دیر شد گلی نشکفت
چو گلبنی که بر او هیچ گه صبا نگذشت

گذشت در دل من صد هزار تیر جفا
که هیچ در دل آن یار بی وفا نگذشت

مسیح من چو مرادم نداد، جان دادم
ولیک عمر ندانم گذشت یا نگذشت

بریخت چشم مرا آب آن بت بدخوی
چه آب ریختگی کان به روی ما نگذشت

کبوتری نبرد سوی دوست نامه من
کز آتش دل من مرغ در هوا نگذشت

چه سود ملک سلیمانت، خسروا، به سخن
چو هدهد تو گهی جانب سبا نگذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.