۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۹

ز آنگهی که دل من به سوی یار من است
زهی دراز که شبهای انتظار من است

ز من نماند نشان و دلم به زلف تو ماند
به گوش داری، جانا، که یادگار من است

مگر تو خود کنی این لطف، ورنه می دانم
که آن جمال نه در خورد روزگار من است

مرا به مستی معذور دار، ای هشیار
که این زمام نه در دست اختیار من است

چو لاله غرق به خونم، چو گل گریبان چاک
زهی شکفته که امسال نوبهار من است

هزار بار همی گفتم، ای دل بدخوی
که عشق بازی با نیکوان کار من است

نشان خاک ستم کشته ایست در ره عشق
هر آن غبار که بر دامن نگار من است

به تیغ در حق خسرو حق جفا بگذار
خدای خیر دهادش که حق گزار من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.