۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۵

از عشق اگر دلت چو کبابی به تابه ایست
دل باشد ار ز نرخ کبابت کبابه ایست

هر دل که در تنی به هوایی مقید است
دل نیست آن که شاهدی اندر نقابه ایست

ناخوش تر است بوی تو هر چند کز غرور
بر گلخنت ز مشک و ز عنبر گلابه ایست

ای آنکه آب خوش خوری از تشنگی فسق
باقی ز آبخورد تو بانگ شرابه ایست

وه وه که تا بلند کنی ز اطلس فلک
در پای آن بلند قدم پای تابه ایست

رهبر ز شوق گیر که جایی رسی، از آنک
دنیاست غول رهزن و عالم خرابه ایست

در زنده عیب زنده دلان نیست خود به نقص
در آب خضر، اگر چه گلش آفتابه ایست

از شیشه سپهر طلب می که در صفت
بر وی فرشته هم چو مگس بر قرابه ایست

خسرو کجات صورت معنی دهد جمال
ز آیینه دلی که سیه همچو تابه ایست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.