۲۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۲

درد سر دوستان آه و فغان من است
کاهش جان طبیب درد نهان من است

چند توان دید وای بر دل مسکین جفا
گیر که بیگانه شد آخر از آن من است

از دم سرد فراق برگ حیاتم نماند
آفت این برگ ریز باد خزان من است

گریه که از سوز دل گرم برون می دهم
قطره آبست، لیک شعله جان من است

دل که ز من گم شده ست بر تو گمان می برم
هست ترا خود یقین هر چه گمان من است

شوی هم از خون دل خاک سر کوی خویش
تا برود هر کجا نام و نشان من است

بی خبر پند گو بیهده جان می کند
از پی مردن به عشق کوه گران من است

می رود آن شوخ و من گر چه کنم ناله بیش
باز نیاید، از آنک عمر روان من است

دوش به خسرو ز لطف، گفت غلام منی
مرتبه این خطاب نرخ گران من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.