۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۴

دل ز انعامت، مها، با التفاتی قانع است
دیده در ماهی اگر بیند، رخت خوش طالع است

گر برفت از شوق رویت دل ز دستم، باک نیست
دل برفت و جان برفت و عقل و دین خوش قانع است

نقطه خالش به رخ منشور حسن است و نشانست
ملک لطف دلبری را روی خوبش جامع است

جنت و دوزخ بهشت و مردگی عین حیات
بی تو جنت دوزخ است و زندگانی ضایع است

چون بنفشه خم گرفته قامتم در هجر تو
همچو نرگس چشم من باز است و اشکش دامع است

کاکل مشکین پریشان بر رخ چون مه فگن
تا بپندارند کابری بر رخ مه واقع است

همچو ابر بی حیا سرگشته و برگشته باد
هر که خسرو را ز ماه روی خوبت مانع است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.