۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۶

زلف تو هنوز تابدار است
چشمت به کرشمه در خمار است

گفتی که وفا نیاید از من
سوگند مخور که استوار است

خون شد دل من، بگوی، ای باد
کان جان عزیز در چه کار است

کشتش به کدام بوستان است
سروش به کدام جویبار است

من گریه خویش دوست دارم
کز درد کسیم یادگار است

کارم غم عشق و بی قراری است
تا عمر عزیز برقرار است

ای شاهسوار، آهوان را
تیر تو نکوترین شکار است

عاشق که غم تو خورد وانگه
شادی طلبت، حرام خوار است

با تو به مثل هلاک خسرو
دیوانه و موسم بهار است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.