۲۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۴

چشمم که بر روی تو فتاده ست
بر آفت خود نظر نهاده ست

راهیست برای بردن جان
ابروی کجت میان گشاده ست

خط تو درونه مرا سوخت
شک نیست کز آفتاب زاده ست

زلفت سر و پا شکسته زانست
کز سرو بلند او فتاده ست

انصاف من شکسته بستان
زان طره که داد ظلم داده ست

گفتی ز لبم بنوش باده
خون می نوشم، چه جای باده ست

خسرو ز تو بی قرار با تست
دل را چه کنم که خود مراد است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.