۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴

نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست
ولیکن بی وفایی این قدر هست

نه در هجر توام خواب و قرار است
نه در عشق توام از خود خبر هست

ازان ناوک که از چشم تو بر من
هنوزم زخم پیکان در جگر هست

دمی غایب نه ای از پیش چشمم
اگر دوری، خیالت در نظر هست

سبک باشد سر خالی ز سودا
من و سودای جانان تا که سر هست

نپندارم که در گلذار فردوس
ز رخسارت گلی پاکیزه تر هست

تعالی الله قباپوشی که او را
کمر بر موی و مویی تا کمر هست

تمنای دلم کردی و دادم
بفرما، گر تمنای دگر هست

شب هجران دراز است ارچه خسرو
مشو غمگین که امید سحر هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.