۴۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۶

روی تو به پیش نظر آسایش جان است
آزادگی جان من، ار هست، همان است

در شهر چو تو فتنه و مردم کش و بیداد
من زیستن خلق ندانم که چسان است

کو دل شده ای کت نظری دیده و مرده
جانش به عدم رفته و سویت نگران است

ترکی که دو ابروش نشسته ست به دلها
قربانش هزار است اگر چش دو کمان است

کی بر چو تو خورشید رسم من که به خواری
بر خاک در تو سر من نیز گران است

عشق است، ز بابل خرد افسونش، چه داند
هر چند که بنیاد خرد از همدان است

گر خون جگر گریه کند عاشق شهوت
آن دانش که حیضش ز ره دیده روان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.