۳۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵

ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است

صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است

چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
ما را نظری از مه روی تو تمام است

از طاق دو ابروی تو، ای کعبه مقصود
خلقی به گمانند که تا کعبه کدام ست

چشم تو اگر خون دلم ریخت، عجب نیست
او را چه توان گفت که او مست مدام است

خسرو که سلامت نکند عیب مگیرش
عاشق که ترا دید چه پروای سلام است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.