۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۲

در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست

بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست

سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
از بهر نگاری که چو او در دو جهان نیست

ما زنده بدوییم که جان می رود از ما
بر وی که به معشوقه زید منت آن نیست

مشنو سخن عاشقی از هرزه زبانان
کاین کار دل است ای پسر و کار زبان نیست

گفتی که هم آغوش خیالم به چه سانی
خواب خوش مجنون به بر دوست نهان نیست

خسرو ز تو گر دل بستد صاحب حسنی
خوش باش که یوسف به یکی قلب گران نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.