۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹

ماهرویا، به خون من مشتاب
کشتن عاشقان که دید صواب

چشمت، ار خون من بریخت چه شد
ترک با تیغ بود مست و خراب

تا گل از شرم رویت آب شود
یک زمان برفگن ز چهره نقاب

مثل خود در جهان کجا بینی
گه در آیینه بنگری گه در آب

آرزو می کند مرا با تو
گوشه خلوت و شراب و کباب

وین تمناست در سرم همه عمر
زین هوس چشم من نگیرد خواب

وز غم روی شاهدان ما را
تا به کی پند می دهند اصحاب

هر که دعوی کند ز خوبان صبر
نشنود کل مدع کذاب

چه ملامت کنید خسرو را
فاتقوالله یا اولی الالباب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.