۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را
بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را

افگند دل ما همه در چاه زنخدان
وانگاه بپوشید به سبزه سر چه را

هر چند که زلف تو سپاهیست جهانگیر
هر روز پریشان نتوان کرد سپه را

پیراهن یک شهر ز دست تو قبا شد
یک بار چنین کج منه، ای شوخ، کله را

خسرو نگرفت از تب عشق تو قراری
چه جای قرارست در آتشکده که را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.