۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را
بنمود ساقی آن رخ چون آفتاب را

اینک رسید وقت که مردان آب کار
گردان کنند هر طرفی کار آب را

ساقی، ازان دو چشم که در بند خفتن است
صد چشم بندی است که آموخت خواب را

عید مبارک آمد و از بهر دوستان
ساقی نکرد شیشه پر و زد گلاب را

مطرب به پرده ای که تو داری بگو به چنگ
کای پیر کوژپشت چه کردی شراب را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.