۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲

باز مدار، ای پسر، غمزه نیم خواب را
تا نبرد به جادویی جان و دل خراب را

از پی نقل مجلست هست بر آتشم جگر
چاشنیی نمی کنی گوشه این کباب را

از مه و مشتری چرا دست نشوید آسمان
کاب بریخت روی تو چشمه آفتاب را

دوش به خواب گوییم در بر من نشسته ای
معذرتی کنم کنون از دل و دیده خواب را

بوسه بده که می رود هجرکشان به کشتنم
منتظر لب توام، باز بده جواب را

کشتن ماست مستیت، ار چه شراب خورده ای
بهر خدا که سوی خود راه مده شراب را

بهر چه می کشی، چو هست آخر این ندامتت
وه که رها نمی کند خوی تو این شتاب را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.