۲۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

یا رب، که داد آینه آن بت پرست را
کو دید حسن خویش و زما برد دست را

خون می خورد، به سینه درون می رود،بلاست
یارب، که راه می دهد آن ترک مست را

دیوانه بتان نکند رو به کعبه، زانک
تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را

جانا، نرفتنی ست چو دلها ز زلف تو
چندین گره چه می زنی آن زلف شست را

مخرام ازین نمط که به شهر از خرامشت
بر جا نماند یک قدم اهل نشست را

چندین چه غمزه می زنی از بهر کشتنم
صید تو زنده نیست مکن رنجه شست را

خسرو چو جان نیافت به عشق تو مرد نیست
زین ره به خون دیده چه شویی تو دست را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.