۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

گر چه بر بود عقل و دین مرا
بد مگویید نازنین مرا

گوشش از بار در گران گشته ست
نشنود ناله حزین مرا

آخر، ای باغبان، یکی بنمای
به من آن سرو راستین مرا

کرمی می کند رقیب خنک
که بسوزد دل غمین مرا

عشق در کار خوبرویان کن
زهد و تقوی و کفر و دین مرا

دست در گل همی زنم، لیکن
خار می گیرد آستین مرا

چشم من بود بر نگین دهانش
داد انگشتری نگین مرا

سوخته بینمش، اگر اثریست
در سحر آه آتشین مرا

خسروا، بگذر از سرم که ز اشک
بیم غرق است همنشین مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.