۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰

عشق از پی جان گرفت ما را
خلقی به زبان گرفت ما را

خرسند به عافیت نبودیم
اینک حق آن گرفت ما را

سرو قد او به ناز و فتنه
هر لحظه روان گرفت ما را

ای دیده، چه ریزی از برون آب؟
کاین شعله به جان گرفت ما را

همچون کایینه گیرد آتش
عشق تو چنان گرفت ما را

ای خواب، برو که باز امشب
سودای فلان گرفت ما را

گویند که مرگ طرفه خوابی ست
این خواب گران گرفت ما را

ترسم که برون برد ز عالم
این غم که عنان گرفت ما را

خندید بر اهل درد خسرو
درد دل شان گرفت ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.