۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

ای زلف چلیپای تو، غارتگر دینها
وی کرده گمان دهنت، دفع یقینها

کافر نکند با دل من آنچه تو کردی
یعنی که در اسلام روا باشد از اینها

زینسان که بکشتی به شکر خنده جهانی
خواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها

از ناصیه ما نشود خاک درش دور
چون صندل بت برهمنان را ز جبینها

من خود شدم از کیش و گر خود صنم اینست
بسیار شود در سر کارش دل و دینها

در کعبه مقصود رسیدن که تواند
در بادیه هجر تو از فتنه کمینها

نالم به سر کوی تو هر صبح به امید
چون مطرب درهای کرم پاس نشینها

گر مهر گیا بایدت، ای دوست، طلب کن
هر جا که چکد آب دو چشمم به زمینها

دشوار رود مهر تو از سینه خسرو
ماندست چو نقشی که بماند به نگینها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.