۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵

بگذشت و نظر نکرد ما را
بگذاشت ز صبر فرد ما را

با این همه شاید ار بگوید
پروانه چو شمع سرد ما را!

ما بی خبر از نظاره بودیم
جان رفت و خبر نکرد ما را

گر دیده به خاک در نریزد
از دور بس است گرد ما را

ای بی خبران که پند گویید
بهر دل یاوه گرد ما را

دانند که نی به اختیار است
چشم تر و روی زرد ما را

صد شربت عافیت شما را
یک چاشنیی ز درد ما را

خاکستری از وجود ما ماند
بس کاتش عشق خورد ما را

هر چند بسوخت خسرو از شوق
این شعله مباد سرد ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.