۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹

هر که زیر پیرهن بیند مرا
مرده اندر کفن بیند مرا

خویش را من خود کسی دانم ولی
یار اگر از چشم من بیند مرا

آرزو دارم قصاص از دست دوست
تا بدانسان مرد و زن بیند مرا

بر سر راهش کشیدم زار زار
بو که آن پیمان شکن بیند مرا

بیدلی کش عیب می کردم کجاست
تا به کام خویشتن بیند مرا

نازنینا، زین هوس مردم که خلق
با تو روزی در سخن بیند مرا

باد هر روزی به جولا نگاه تو
خاک خواری بر دهن بیند مرا

گر بیاید باز مرغ نامه بر
طعمه زاغ و زغن بیند مرا

جوی خون راند به جای جوی شیر
خسروم، گر کوهکن بیند مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.