۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

قدری بخند و از رخ قمری نمای ما را
سخنی بگوی و از لب شکری نمای ما را

سخنی چو گوهرتر صدف لب تو دارد
سخن صدف رها کن، گهری نمای ما را

به نظر ندیده ام من اثر دهان تنگت
اگرت بود دهانی اثری نمای ما را

منم اندر این تمنا که ببینم از تو بویی
چو صبا خرامشی کن، کمری نمای ما را

ز خیال طره تو چو شب است روز عمرم
به کرشمه خنده ای زن، سحری نمای ما را

به زبان خویش گفتی که گذر کنم به کویت
مگذر ز گفته خود گذری نمای ما را

چو منت هزار عاشق بود، ای صنم، لیکن
به همه جهان چو خسرو دگری نمای ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.