۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

آن طره به روی مه بنهاد سر خود را
از خط غبار آن رخ پوشیده خور خود را

چون دید گل رویش در صحن چمن، زان گل
ایثار قدومش کرد از شرم زر خود را

مانند قدش بستان چون دید سهی سروی
زیر قدمش سبزه بنهاد سر خود را

دیدم به رقیب او بنشسته سگ کویش
گفتم که فلان اکنون و ایافت خر خود را

ای ناصح بیهوده چندین چه دهی پندم
بگذار مرا بگذار، می خار سر خود را

زان بند قبا دارم پیوسته به دل غصه
کاندر پی جان من بربست بر خود را

گفتا ز درم خسرو، منزل به دگر جا کن
گفتم که سگ خانه نگذاشت در خود را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.