۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۷۸

نه از لفظ تو پیغامی نه از کلک تو تحریری
نه از لعل تو دشنامی نه از نطق تو تقریری

نه پیکی تا فرستم سوی او ای ناله امدادی
نه رحمی در دل چون آهنش ای آه تأثیری

به تنگ آمد دلم از نام و از ننگ ای جنون شوری
نشد از عقل آسان مشکلم ای عشق تدبیری

رهم بس سنگلاخ ای رخش همت پای رفتاری
شبم زان تار مو تار ای فروغ دیده تنویری

رقیب سفله محرم در حریم یار و ما محروم
سپهرا تا به کی دون پروری زین وضع تغییری

به رغم دشمن تشنه به خون ای دوست الطافی
خلاف مدعای مدعی ای چرخ تدبیری

به لب آمد ز درد بی دوا جان ساقیا جامی
بشد بنیاد دل زیر و زبر مطرب بم وزیری

پس از عمری به بالین مریض خویش می آید
نگاه آخرین است ای اجل یک لحظه تأخیری

نگاهی کن از آن چشم خدنگ انداز صید افکن
که جان دادیم ای ابرو کمان از حسرت تیری

کشیده صورت گلگونه ها تا بر گل خوبان
نکرده کلک نقاش قضا اینگونه تصویری

ز عشق آن پری طلعت بشد دیوانه دل اسرار
از آن زلف مسلسل افکنش بر پای زنجیری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۷۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.