۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۷۶

مپند ار او نهان و تو عیانی
تو در سبحات سبحانی نهانی

چو تو باشی نه برخورد اراز اوئی
چو او باشد تو کی اندر میانی

گمان بگذار و بر نور یقین پیچ
که بیشک او یقین و تو گمانی

توئی هستی نما و اوست هستی
سرابی او چو آب زندگانی

نه تنها معنی جسم است و صورت
بود معنی ارواح و معانی

هر آئینه ز حق اسمی نماید
تو اسما جملگی را ترجمانی

بیا آیینهها گم کن در اسماء
تو هم گم شو مهین اسمی بمانی

وزین پس نفی اسما و صفاتست
در این دریا همه گشتند فانی

نماند نی عبارت نی اشارات
نه اسراری بماند نی بیانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.