۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۶۵

خاک در تو ما را به ز آب زندگانی
در سر هوای سرورت عمریست جاودانی

هر درد و غم که داری خواهم بجان که باشد
دردازتوعافیت ها غم از تو شادمانی

دست شکستگان گیر ای صاحب مروت
فریاد خستگان رس ای آنکه میتوانی

نبود پناه ما را جز خاک آستانت
رو بر درکه آریم گر از درت برانی

آن بخت کو که باشم چون بندگانت بخدمت
وان شاه حسن باشد بر تخت حکمرانی

گر تند باد غم داد گلزار عمر بر باد
یا رب نبیند آسیب آن تازه ارغوانی

ترکان چشم مستت غارتگر دل و دین
باشد کرشمهٔ هایت آفات آسمانی

این کاروان آهم از کعبه دل آیند
لعل سرشک اسرار آورده ارمغانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۶۴
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.