۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۴۸

فلک گشته سرگشتهٔ کوی او
بود روی عالم همه سوی او

همی می رسد بر مشام دلم
ز گل خاصه از اهل دل بوی او

مه و مهر بین بر کمیت فلک
شب و روز اندر تکاپوی او

نه آغاز پیدا نه انجام و هست
تمامی یکی پرتو روی او

شمیم جنان چیست با نگهتش
کجا طوبی و قد دلجوی او

تو و کوثر و سبحهای پارسا
من و جام و زنّار گیسوی او

بدین ضعف کردیم آهنگ عشق
دل و خسته و زور بازوی او

رخم زرد و مویم سفید اشک سرخ
سیه روز و سودائی از موی او

ز اسرار گر سر برد نیست باک
دو گیسوش چوگان سرم گوی او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۴۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.