۲۹۰ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۴۴

کلاه دلربائی بر سرش بین
نیاز کج کلاهان بر درش بین

بنفشه سرزده گرد شقایق
بدور یاسمن نیلوفرش بین

نماید دعوی کیش مسیحا
ز لب اعجاز و از خط دفترش بین

گرت خواهش بود سیر گلستان
به سنبل زاره گلبرگ ترش بین

گدازد شمع از رشک جمالش
وزین محنت بسر خاکسترش بین

دلت خواهی شود مرآت حق بین
خدا را درجمال انورش بین

کمر بسته پی تاراج عقلم
ز ناز و غمزه خیل لشگرش بین

عرق بگرفته جا بر روی آتش
به هم دمساز آب و آذرش بین

بود اسرار مسکینی ولی ز اشک
بیا و دامن پرگوهرش بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.