۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۲۷

دهید شیشهٔ صهبای سالخورده بدستم
کنون که شیشهٔ تقوای چند ساله شکستم

کتاب و خرقه و سجاده رهن باده نمودم
بتار چنگ زدم و چنگ و تار سبحه گسستم

فتاده لرزه بر اندام من ز جلوهٔ ساقی
خدا نکرده مبادا فتد پیاله ز دستم

مرا به گل چه سر و کار کز تو بشکفدم دل
مرا بباده چه حاصل که از نگاه تو مستم

بخود چو خویش بگویم توئی ز خویش مرادم
اگرچه خویش پرستم ولی زخویش برستم

نداشت کعبه صفائی به پیش درگهش اسرار
از آن گذشتم و احرام کوی یار ببستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۲۶
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.