۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۰۹

ز جهان بود وجود تو غرض
گل عرض بوده و بود تو غرض

گرچه مسجود ملک شد آدم
بود از آن سجده سجود تو غرض

زین همه شاهد و مشهود بود
ذوق را شهد شهود تو غرض

گرچه دستان زن گل شد بلبل
داشت در پرده سرود تو غرض

آنچه کالاکه در این بازار است
هست سرمایه و سود تو عرض

بزم آرا و چمن پیرا را
در دو کون است و رود تو غرض

گرچه نعت گل و نسرین میگفت
داشت اسرار درود تو غرض
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۰۸
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.