۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شماره ۲۸

پیوسته مرا ز غم تب و تاب
ای مایهٔ خوشدلی تو دریاب

می دهد که حیات این جهان هست
مانند حباب بر سر آب

پا از سر و سر ز پا ندانم
از دست تو چون کشم می ناب

شب تا به سحر چو چشم انجم
از دیدهٔ ما ربوده ای خواب

ما و تو همیشه سرگرانیم
تو از می ناب و ما ز خوناب

ما زمرهٔ عاشقان نداریم
مرگی بجز از فراق احباب

اَفسُرده دلان خالی از عشق
مَن عاشَ وَ ما عاشِقُ قَد خاب

جسمی نَحِلُ و عظمی اَنحَل
ظَهری قَوس وَ فُودی شاب

لَحمی عَصبی دَمی وَ عِرقی
مِن حَرقَة فِرقَةِ الحمی ذاب

بشگفت بهار و در چنین فصل
اِن تَلَمحَ مَن یَملَح قَد طاب

وقت گُل و توبه از می اسرار
مَن طاب مِن الشّرابِ ما تاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۲۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.