۲۸۴ بار خوانده شده

غزل شماره ۲۲

صبا از ما بگو آن بیوفا را
شکیبا تا بکی گشتی تو ما را

چو ما را در حریمت بار نبود
مده باری ره اغیار دغا را

نیائی چون برم از ناز باری
غباری کن ز ره همره صبا را

تو در پیمان شکستن ختمی و نسخ
نمودی از جهان کیش وفا را

ز بس خون ریزد او ترسم که گویند
خدا ناکرده نشناسد خدا را

چو هر چیزی نخست اندازه ای یافت
چرا اندازه ای نبود جفا را

به بند از شکوه لب اسرار چون نیست
بکیش عشق ره چون و چرا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۲۱
گوهر بعدی:غزل شماره ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.