۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۱

ایزد بسرشت چون گل ما
مهر تو نهفت در دل ما

باز آی که رونقی ندارد
بی شمع رخ تو محفل ما

چون هست ندیم در بر آن گل
گل را ببراز مقابل ما

از دیده ز بسکه خون فشاندیم
در خون دل است منزل ما

صیدم کرد و نگفت چون شد
آن طایر نیم بسمل ما

ترسم که ز فیض زاهدان را
شامل شود اجر قاتل ما

یکجو مهری نگشته جز جور
زان خرمن حسن حاصل ما

از میکده گردری گشاید
نگشوده ز درس مشکل ما

اسرار ره جنون گرفتیم
کان طره شود سلاسل ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۰
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.