۳۴۹ بار خوانده شده

سراپرده عشق

باید از رفتن او جامه به تن، پاره کنم
درد دل را به چه انگیزه توان چاره کنم؟

در میخانه گشایید به رویم که دمی
درد دل را به می و ساقی میخواره، کنم

مگذارید که درد دل من فاش شود
که دل پیر خرابات ز غم، پاره کنم

سر خُم باد سلامت که به غمخواری آن
ذرّه در پرده عشق تو، چو خمپاره کنم

از سراپرده عشقِش به در آیم، روزی
ساکنان سر کویش همه آواره کنم

رخ نما، ای بت هر جایی بی نام و نشان
تا ز سیلی دل خود همسر رخساره کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شبِ وصل
گوهر بعدی:شمع وجود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.