۳۴۲ بار خوانده شده
به کمند سر زلف تو، گرفتار شدم
شهره شهر به هر کوچه و بازار شدم
گر برانی ز درم، از در دیگر آیم
گر برون راندیام، از خانه ز دیوار شدم
مستی علم و عمل رخت ببست از سر من
تا که از ساغر لبریز تو، هشیار شدم
پیش من هیچ به از لذّت بیماری نیست
تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم
نشود بر سر کوی تو بیابم راهی
از دم پیر در این راه، مددکار شدم
دامن از آنچه که انباشتهام، برچیدم
تا که خجلت زده در خدمت خمّار شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
شهره شهر به هر کوچه و بازار شدم
گر برانی ز درم، از در دیگر آیم
گر برون راندیام، از خانه ز دیوار شدم
مستی علم و عمل رخت ببست از سر من
تا که از ساغر لبریز تو، هشیار شدم
پیش من هیچ به از لذّت بیماری نیست
تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم
نشود بر سر کوی تو بیابم راهی
از دم پیر در این راه، مددکار شدم
دامن از آنچه که انباشتهام، برچیدم
تا که خجلت زده در خدمت خمّار شدم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:چشم بیمار
گوهر بعدی:یاد دوست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.