۲۹۶ بار خوانده شده

آیینه جان

بر در میکده بگذشته ز جان، آمده‏ام
پشت پایی زده بر هر دو جهان، آمده‏ام

جان که آیینه هستی است در اقلیم وجود
بر زده سنگ به آیینه جان، آمده‏ام

سرّهستی چو نشد حاصلم از ملک شهود
در نهانخانه پی سرّ نهان، آمده‏ام

جلوه روی تو بی منّت کس مقصود است
کاین همه راهْ کران تا به کران آمده‏ام

دستگیری کنم ای خضر که در این ظلمات
پی سرچشمه آب حَیوان آمده‏ام

همّت ای دوست که من، چشم ببستم ز جهان
به سر کوی تو، چشمِ نگران آمده‏ام

خوشدل از عاقبت کار شو، ای هندی، از آنک
بر در پیر ره از بخت جوان آمده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نهانخانه اسرار
گوهر بعدی:گنج نهان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.