۳۰۶ بار خوانده شده
من در هوای دوست، گذشتم ز جان خویش
دل از وطن بریدم و از خاندان خویش
در شهر خویش، بود مرا دوستان بسی
کردم جدا، هوای تو از دوستان خویش
من داشتم به گلشن خود، آشیانهای
آواره کرد عشق توام ز آشیان خویش
میداشتم گمان که تو با من وفا کنی
ورنه، برون نمیشدم از بوستان خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دل از وطن بریدم و از خاندان خویش
در شهر خویش، بود مرا دوستان بسی
کردم جدا، هوای تو از دوستان خویش
من داشتم به گلشن خود، آشیانهای
آواره کرد عشق توام ز آشیان خویش
میداشتم گمان که تو با من وفا کنی
ورنه، برون نمیشدم از بوستان خویش
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:آتش فراق
گوهر بعدی:محرم عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.