۷۳۵ بار خوانده شده

مستی عشق

در میخانه به روی همه باز است هنوز
سینه سوخته در سوز و گداز است هنوز

بی نیازی است در این مستی و بیهوشی عشق
درِ هستی زدن از روی نیاز است هنوز

چاره از دوری دلبر نبود، لب بربند
که غلام درِ او، بنده نواز است هنوز

راز مگشای، مگر در برِمست رُخ یار
که در این مرحله، او محرم راز است هنوز

دست ب-ردار ز سوداگری و بوالهوسی
دست عشاق سوی دوست دراز است هنوز

نرسد دست من سوخته بردامن یار
چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز؟

ای نسیم سحری، گر سر کویش گذری
عطر برگیر که او غالیه ساز است هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پرتو خورشید
گوهر بعدی:سایه سرو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.