۳۹۳ بار خوانده شده

با که گویم

با که گویم غم دیوانگی خود، جز یار؟
از که جویم ره میخانه، به غیر از دلدار؟

سرّ عشق است که جز دوست نداند دیگر
می‏نگنجد غم هجران وی، اندر گفتار

نو بهار است، درِ میکده را بگشایید
نتوان بست در میکده در فصل بهار

باده آرید در این فصل، به یاد ساقی
نسزد رفت به گلزار بدین حال خمار

خَم زلفی بگشا، ای صنم باده فروش
حاجت این دل غمگین به سر زلف برآر

روز میلادِ مهین عاشق یار است، امروز
مددی کن، سر خُم را بگشا بر ابرار

حالتی رفت ز دیدار رُخش بر مستان
می‏نگویم به کسی، جز صنم باده گسار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:روی یار
گوهر بعدی:باده هوشیاری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.