۶۷۵ بار خوانده شده

آتش عشق

کیست کآشفته آن زلف چلیپا نشود
دیده ای نیست که بیند تو و شیدا نشود

ناز کن، ناز که دلها همه در بند تواند
غمزه کن، غمزه که دلبر چو تو پیدا نشود

رُخ نما تا همه خوبان خجل از خویش شوند
گر کشی پرده ز رُخ، کیست که رسوا نشود

آتش عشق بیفزا، غمِ دل افزون کن
این دل غمزده نتوان که غم افزا نشود

چاره‏ای نیست، بجز سوختن از آتش عشق
آتشی ده که بیفتد به دل و پا نشود

ذرّه‏ای نیست که از لطف تو هامون نبود
قطره‏ای نیست که از مهر تو دریا نشود

سر به خاک سر کوی تو نهد جان، ای دوست
جان چه باشد که فدای رُخ زیبا نشود؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:روز وصل
گوهر بعدی:راز بگشا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.