۳۹۸ بار خوانده شده

روز وصل

غم مخور، ایّام هجران رو به‏پایان می‏رود
این خماری از سر ما می‏گساران می رود

پرده را از روی ماه خویش، بالا می‏زند
غمزه را سر می‏دهد، غم از دل و جان می‏رود

بلبل اندر شاخسار گل هویدا می‏شود
زاغ با صد شرمساری از گلستان می‏رود

محفل از نور رخ او نورافشان می‏شود
هر چه غیر از ذکر یار، از یاد رندان می‏رود

ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان می‏رود

وعده دیدار نزدیک است، یاران مژده باد
روز وصلش می رسد، ایّام هجران می‏رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:زنجیر دل
گوهر بعدی:آتش عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.