۸۴۲ بار خوانده شده

معجز عشق

ناله زد دوست که راز دل او پیدا شد
پیش رندان خرابات چسان رسوا شد

خواستم راز دلم پیش خودم باشد و بس
در میخانه گشودند و چنین غوغا شد

سر خُم را بگشایید که یار آمده است
مژده ای میکده، عیش ازلی بر پا شد

سر زلف تو بنازم که به افشاندن آن
ذرّه خورشید شد و قطره همی دریا شد

لب گشودی و ز می گفتی و میخواره شدی
پیش ساقی، همه اسرار جهان افشا شد

گویی از کوچه میخانه گذر کرده، مسیح
که به درگاه خداوند بلند آوا شد

معجز عشق ندانی تو، زلیخا داند
که برش یوسف محبوب، چنان زیبا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مژده وصل
گوهر بعدی:سرود عشق
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۲/۱۱/۲۰ ۰۰:۳۸

بسیار زیبا کیف کردم