۴۵۶ بار خوانده شده

قصه مستی

آنکه دل خواهد، درون کعبه و بتخانه نیست
آنچه جان جوید، به دست صوفی بیگانه نیست

گفته های فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ
در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست

با که گویم راز دل را، از که جویم وصف یار
هر چه گویند، از زبان عاشق و دیوانه نیست

هوشمندان را بگو، دفتر ببندند از سخن
کانچه گویند، از زبان بیهش و مستانه نیست

ساغر از دست تو گر نوشم، بَرَم راهی به دوست
بی نصیب آن کس، که او را ره بر این پیمانه نیست

عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراق
آنکه بر شمع جمالت سوخت، جز پروانه نیست

حلقه گیسو و ناز و عشوه و خال لبت
غیر مستان، کس نداند غیر دام و دانه نیست

قصه مستی و رمز بیخودی و بیهشی
عاشقان دانند کاین اسطوره و افسانه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:راه و رسم عشق
گوهر بعدی:می‌گساران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.