۳۸۷ بار خوانده شده

ملک نیستی

جزعشق تو، هیچ نیست اندر دل ما
عشق تو سرشته گشته اندر گلِ ما

اسفار و شفاء ابن سینا نگشود
با آن همه جرّ و بحثها مشکل ما

با شیخ بگو که راه من باطل خواند
بر حقّ تو لبخند زند باطل ما

گر سالک او منازلی سیر کند
خود مسلک نیستی بود منزل ما

صد قافله دل، بار به مقصد بستند
بر جای بماند این دل غافل ما

گر نوح ز غرق سوی ساحل ره یافت
این غرق شدن همی بود ساحل ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دریای جمال
گوهر بعدی:لب دوست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.