۲۶۶ بار خوانده شده

سی‌وچهارم

جهان اندر گشاده شد جهانی
که وصف او نیاید در زبانی

حیاتش را نباشد خوف مرگی
بهارش را نگرداند خزانی

در و دیوار او افسانه گویان
کاوخ و سنگ او اشعار خوانی

چو جغذ آنجا رود، طاوس گردد
چو گرگ آنجا رود، گردد شبانی

به رفتن چون بود، تبدیل حالی
نه نقلی از مکانی تا مکانی

بخارستان پا بر جای بنگر
ز نقل حال گردد گلستانی

ببین آن صخره پا بر جای مانده
چه سیران کرد، تا شد لعل کانی

بشوی از آب معنی دست صورت
که طباخان بگسردند خوانی

ملایک بین بزاییده ز دیوان
نزاید اینچنینی، آنچنانی

بسی دیدم درختی رسته از خاک
کی دید از خاک رسته آسمانی؟!

چو یخرج حی من میت عیان شد
جماد مرده شد صاحب عیانی

ز قطرهٔ آب دیدم که بزاید
قبای ، رستمی، یا پهلوانی

ندیدم من که از باد خیالی
برون آید بهشتی یا جنانی
ز ترجیع این غزل را ترجمان کن
به نوعی دیگرش شرح و بیان کن

ایا دری که صد رو می‌نمایی
هزاران در ز هرسو می‌گشایی

ولیک از عزت و اشراف و غیرت
خفا اندر خفا اندر خفایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سی‌و سوم
گوهر بعدی:سی‌پنجم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.