۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۸۵

بیجا سخن چو طوطی شکرشکن مکن
آیینه گر به حرف درآید سخن مکن

تا ممکن است جامه احرام ساختن
دستار صبح را کفن خویشتن مکن

پیوند دوستی ببر از سرو قامتان
روی زمین ز گریه حسرت چمن مکن

در خون فتاد نان عقیق از تلاش نام
بگذار نام را و سفر از یمن مکن

قصری که از فروغ تجلی است زرنگار
از دود دل، سیاه چو بیت الحزن مکن

از پا درآر دشمن خود را و خاک شو
در انتقام پیروی کوهکن مکن

در دیده ستاره نمک ریخت انتظار
زین بیش در زمین غریبی وطن مکن

صائب حیا ز دیده نرگس به وام گیر
گستاخ چشم باز به روی چمن مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.